، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

سیدمحمدحسین... عزیز دل مامان و بابا

از عقد دایی هادی تا سفر به کاشان

1393/12/1 14:18
نویسنده : مامان و بابا
379 بازدید
اشتراک گذاری
تو این مدت اخیر اتفاقات جالب و به یادموندنی زیادی داشتیم، مهمتر از همه اینکه دایی هادی ازدواج کرد؛ براشون آرزوی خوشبختی و سعادت داریم. دومین خبر هم سفر من و شما به همراه دوستان زمان دانشجویی من بود، یعنی دوستانی که بعضیهاشون رو از 10-11 سال پیش تا حالا خیلی کم دیده بودمشون و همشون جزو بهترین دوستان من هستن. روزی که قصد حرکت داشتی، خاله مریم صبح زود از مشهد بلیط هواپیما داشت، منم بهش زنگ زدم و خواهش کردم که بیاد خونه ی ما، توی اون چند ساعت اینقدر باهاش دوست شدی که خدا میدونه! گاهی بهش میگی خاله جان و از اون روز مرتب سراغشو میگیری و میگی "خاله مریم چرا دوباره نمیاد خونمون؟" گل پسر من حالا دیگه مردی شده واسه خودش؛ نه شیر میخوره، نه دوست داره پوشک به پاهاش باشه! طبق نظر دکتر مرندی که اصرار به پوشک بچه ها تا سه سال تمام داره، علیرغم میل باطنیم و بنابر تمایل خودت الان دو ماهی میشه که فقط شبها و وقتی که جایی میریم پوشکت میکنم، صبحها که از خواب پامیشی هم پوشکت خشکه، ولی خوب من جانب احتیاط رو رعایت می کنم! عزیزم چندتا شعر حفظ هستی و از اینکه برات شعر بخونیم و تو هم تکرار کنی خیلی لذت میبری!
پسندها (2)

نظرات (0)