، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

سیدمحمدحسین... عزیز دل مامان و بابا

چیزی به ده ماهه شدنت نمونده!

1392/10/15 13:52
نویسنده : مامان و بابا
209 بازدید
اشتراک گذاری

خدا رو هزاران بار شکر میکنم که برگ گلی مثل تو بهم داده... خدا رو شکر میکنم که سلامتی بهت داده و میتونم قد کشیدنتو ببینم...  خدایا شکرت شکرت شکرت!لبخندلبخندلبخند

دو هفته ای هست که امتحان بچه ها شروع شده و من توی این مدت یکی دو بار بیشتر سر کار نرفتم و اونم فقط برای مراقبت.... به خاطر همین همش پیش خودمی و میتونم بیشتر بهت برسم؛ تو هم بیشتر از قبل آرامش داری و سر حال تری! خدا کنه زودتر تابستون از راه برسه!هورا

یه کم از خرابکاریهای حضرت عالی بگم خالی از عریضه نیست؛ چند روز پیش پدربزرگ علی و آرمین فوت شدن، خدا رحمتشون کنه، ما هم رفتیم خونشون، موقع ناهار تو یه چشم به هم زدن ظرف غذای منو وارونه کردی، کلی خجالت کشیدم.... بعدشم قندون رو به زور کشیدی و چند تا دونه از قندها رو انداختی روی زمین!نگران

اونجا چندتا بچه بودن که کوچیکترینشون 4-5 ساله بود، بقیه 10-11 ساله بودن، ذوق میکردی و میرفتی دنبالشون، اما اونا که هم قدت نبودن که با تو بازی کنن و من باید میومدم تو رو میاوردم پیش خودم که یه وقت اتفاقی واست نیفته... ناراحت میشدی و پیش من بند نمیشدی، دوباره و دوباره و دوباره میرفتی و منم با آرامش کامل برت میگردوندم... کلاً فکر کنم خیلی اذیت شدی! اما چاره ای نبود و باید میرفتیم...

مدام سر کشو میز توالت و کشوهای کابینت هستی و هر چی اون تو هست میریزی بیرون!هیپنوتیزم

عاشق ریموت لوستر هستی و مرتب لوستر رو خاموش و روشن میکنی! عملکرد دکمه های مختلفش رو هم بررسی می کنی!یول

موقع غذا خوردن سرتو میذاری روی صندلیت که من نتونم چیزی بذارم تو دهنت!تعجب

هنوزم موقع عکس یا فیلم با تمام توان حمله میکنی به سمت دوربین، به خاطر همین تقریباً همه عکسها و فیلمها یه نقطه مشترک دارن و اون جدال تو با من بر سر دوربینه!  یه دوربین داریم که خرابه، اونو دادیم به تو، اما نگاهش نمیکنی و فقط همینی که باهاش عکس میگیریم رو میخوای! شیطان

منم ایندفعه از بالا عکس گرفتم، تو هم بعد از یه لبخند معنی دار آویزونم شدی که دوربینو بگیری!

 

من فکر میکردم هنوز بلد نیستی دست بزنی، یه روز که با صدای تو از خواب پاشدم، دیدم نشستی روبروم و داری دست میزنی، اما بعدش هر چی خودم بهت گفتم دس دسی، باز دست خودمو میگرفتی و به هم میزدی!

چند روز پیش یه آهنگ برات گذاشته بودم، یه تیکه ش میگفت دست بزن، دست بزن، دست بزن؛ تو هم موقع خوندن این قسمت دست میزدی!تشویق

 

آهان، داشت یادم میرفت، ماشالله 8 تا دندون داری و ظاهراً دندون نهم و دهمت(نیش) پیله کرده... سر دندون هشتم هم خیلی اذیت شدی و خیلی بیرون روی داشتی؛ خدا رو شکر زیاد طول نکشید و نسبتاً زود دراومد!

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان معصومه
23 دی 92 1:51
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای مثل اینکه یه مدته من نبودم خیلی اتفاقا افتاده عسلکم . داری بزرگ میشی ماشالا
مامان معصومه
26 دی 92 0:37
نظر من کوووووووووو؟؟؟
nazi
1 بهمن 92 15:22
سلام عزیزم خوبی‌؟ دلم بارات تنگ شده وبلاگت عالی‌ شده گًل پسرت که ماشالا بهش ،آقا شده ماه شده..بزرگ شده