رویدادهای اخیر
سلام سلام صدتا سلام
پسر نازنینم مودممون سوخته و هنوز فرصت نکردیم بریم یکی دیگه بخریم، سرعت dial Up خیلی پایینه و آپدیت وبلاگتو دچار مشکل کرده...
تا حالا چندبار نوشتم، اما همینکه ارسال کردم همه چی پریده... امیدوارم ایندفعه اینطوری نشه...
هنوز با بدغذاییت مشکل دارم و کلی موقع غذا دادن اذیت میکنی؛ بعضی روزها هم دهنتو قفل میکنی و حتی حاضر نیستی مزه خوراکیهاتو بچشی...
تنها چیزی که دوست داری ماسته! اونم به حدی که موقع خوردنش سر از پا نمیشناسی!
دغدغه اصلیم از قطره آهنته؛ حتماً باید به زور بهت بدم، بعدشم اصلاً آب نمیخوری و گریه راه میندازی؛ به زور یه چندقاشق آب میدم بهت اما اونقدر نیست که از سیاه شدن دندونات جلوگیری کنه، اگرم بیشتر آب بخوری اینقدر عق میزنی تا بالا بیاری... واقعاً مستأصل شدم از این وضعیت!
از گله و شکایت بگذریم...
چند روز میشه که یاد گرفتی به زبون خودت حرف بزنی، سیلابهای مختلف رو کنار هم میذاری و کلمات بی معنی می سازی؛ موقع آواز خوندن سرت رو به چپ و راست تکون میدی و همون کلمات رو آهنگین ادا میکنی، موقع بازی هم که با خودت حرف میزنی؛ امروز بعد از قطره آهن همینکه از کنارت پاشدم که قطره رو بردارم با همون کلمات به من بد و بیراه گفتی ههههههههههه...
بابایی چند روز پیش مجموعه بیبی انیشتن رو برات خریده و تو عاشقشی، خیلی قشنگ با شخصیتهای اون همزادپنداری میکنی، باهاشون میخندی و اداشونو درمیاری...
خیییلی به من وابسته شدی... عملاً تنها راهی که برام مونده که به کارام برسم اینه که دیسک بیبی انیشتن رو برات بذارم! در غیر اینصورت مدام میای آویزونم میشی و نمیذاری هیچ کاری بکنم! البته چون میترسم تماشای تلویزیون برات ضرر داشته باشه، بیشتر از نیم ساعت روشنش نمیکنم و بعد از اون دوباره روز از نو، روزی از نو!
عاشق آب بازی هستی، حتی وقتی آب میارم که بخوری، ظرف آب رو به زور ازم میگیری و اول از همه دستتو میکنی توش، بعدم وارونه کردن ظرف و ...