مشهدی سیدمحمدحسین
قربون گل پسرم برم که مشهدی شده...
مشهد خیلی هوا گرم بود، منم به خاطر اینکه گرمازده نشی یا صبح زود میبردمت حرم یا شب، خدارو شکر کالسکه تو رو هم با خودمون بردیم و هرجا میرفتیم تو رو توی کالسکه میذاشتیم که اذیت نشی...
اولش با کنجکاوی تمام اطرافو نگاه میکردی، بعدم تو کالسکه خوابت میبرد
تو حرم محو تماشای آینه کاریها شده بودی و کلی ذوق میکردی...
الان که دارم این مطلب رو مینویسم کمتر از 28 ساعت مونده 4 ماهه بشی، اگه چیزی رو بگیریم جلوت میتونی خودت دستاتو بیاری سمتش و بگیریش، امروز برای اولین بار شست پاتو با دست آوردی گذاشتی تو دهنت، حیف که نشد عکس بگیرم...
کلی از موهات ریخته، مخصوصاً سمت چپ سرت که تقریباً کچل شده!
موقع خواب یه پاتو بالا نگه میداری، خوابت که برد، یواش یواش میاد پایین...
از قهقهه زدن هم به دو منظور استفاده میکنی، وقتی حواسمون به تو نیست، برای جلب توجه بلند میخندی... مورد دوم هم زمانی که بابایی باهات بازی میکنه!
البته یه وقتایی هم برای من با صدای بلند میخندی که دلم نشکنه قربونت برم الهی!