روز پدر
دیروز جمعه روز پدر بود و اولین سالی که قرار بود از بابایی با این عنوان تقدیر بشه!
پنجشنبه رفتیم خرید که از طرف دوتامون دوتا کادوی خوشگل براش بگیریم...
محمد حسین در حال ددر رفتن برای خرید هدیه روز پدر:
تو هم کلی با مامان همکاری کردی و تو راه گریه نکردی، اما اومدنی خسته و کلافه شده بودی و دلت میخواست یه جای وسیع داشته باشی برای دست و پا زدن!
تو ماشین همش غر میزدی، اما تو خونه همینکه گذاشتمت روی تشک، شرو ع کردی به ذوقیدن و جیغیدن و صدا در آوردن!
روز بعد هم من یه کیک درست کردم و یه جشن کوچولو گرفتیم...
برای اینکه حداقل یه دونه عکس سه تایی خوشگل داشته باشیم، 15-20 تا عکس گرفتیم، اما حتی یه دونشون خوب نشد، یا تو تکون خوردی یا من و بابایی!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی