، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

سیدمحمدحسین... عزیز دل مامان و بابا

حمام ده روزه

پسر گلم ببخشید که دیر به دیر برات مینویسم، آخه تمام وقتم مال توئه... تقریباً وقت سرخاروندن برام نمیمونه نفسم... زندایی نسرین بازم شرمنده کردن و ده روزگیت اومدن خونمون تا تو رو حمام بدن، تو حمام ساکت ساکت بودی و معلوم بود که خیلی آب تنی دوست داری، از حموم که اومدی بیرون، شرتو خوردی و تا چند ساعت بی وقفه خوابیدی عروسک قشنگم... چون خواب بودی، دلمون نیومد چراغ اتاق رو روشن کنیم و عکس بگیریم، ترسیدیم از خواب بیدار شی، به خاطر همین از اون شب عکس نداریم.
5 فروردين 1392

هدیه آسمونی ما زمینی شد

سیدمحمدحسین، عزیز دل مامان و بابا روز جمعه ساعت 6:25 دقیقه همزمان با اذان مغرب با وزن 3620 و قد 53 پا به این دنیا گذاشت...  امروز که دارم این پست رومیذارم وارد نهمین روز زندگیت شدی... خلاصه 9 روز اول زندگی سیدمحمدحسن نازم: خبر تولد تو رو بعد از به دنیا اومدنت بابا جون به همه داد، بابابزرگ که برای مراسم چهلم پدربزرگ مامان شهرستان رفته بود، با شنیدن این خبر خودشو رسوند تهران، مجبور شده بود با اتوبوس بیاد، صبح رسید تهران و به ما زنگ زد که آدرس بیمارستان رو بدیم، با هزار تمنا راضیشون کردم که اینهمه راه رو تو زحمت نیفتن و بیان خونه، چون بابا داشت کارای ترخیص رو انجام میداد که بیایم خونه، بابا بزرگ یک ساعت زودتر از ما رسیدن......
27 اسفند 1391